loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 307 یکشنبه 09 آذر 1399 نظرات (0)
💎خیلی روزای عجیب و غریبیه ، نه میتونیم زنگ بزنم به کسی که بگیم حالمون بده ، بیا ... نه میتونیم جایی بریم ، نه میشه مسافرتی رفت با دوستا ، نه هیچ با هم بودن هایی که بارِ این غم هارو کم تر کنه ... خوبیه این قرنطینه همین بود ، همین درسِ بزرگ ، بهت یاد داد که تو زندگی یه جاهایی فقط خودت باید گلیمتو از اب بکشی بیرون ... اینکه صبح با تمومِ دلتنگیات بیدار شی و به یه کافی میکس کنار خودت ، دعوت بشی ... این روزا فقط میشه خودتو مهمونِ خودت کنی... یوقتایی بپذیر شرایط سخته و هرچی بیشتر دست و پا بزنی ، پایین تر میری ، پس صبر کن ، اروم بگیر ، همینکه امید داشته باشی ناامیدی رو هرچند ب سختی از خودت دور کنی ، کم کم کور سویی چشاتو نوازش میده ... پس این روزا فقط نفس بکش ، نفس بکش ، نفس بکش تا رد بشه ، تا تموم شه ، تا دوباره بتونیم کنار هم باشیم ، بتونیم همو بغل کنیم ..‌. بتونیم همو ببوسیم ... ✍️#پناه_خطیر
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 291
  • آی پی دیروز : 220
  • بازدید امروز : 418
  • باردید دیروز : 307
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 1,194
  • بازدید ماه : 6,214
  • بازدید سال : 80,088
  • بازدید کلی : 5,117,602
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت