loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 175 جمعه 05 مهر 1398 نظرات (0)

مهندس و برنامه نويس در قطار هم سفر بودند. برنامه نويس که ادعای هوش و ذکاوت ميکرد به مهندس گفت: من يک معما طرح ميکنم. اگر جواب نداديد شما از من سوال بپرسيد.

مهندس که خسته بود با احترام عذرخواهی کرد و چشمهايش را بست.

دوباره برنامه نويس گفت: پس من يک سوال طرح ميکنم، اگر جواب نداديد 5 دلار به من بدهيد و بعد شما سوال بپرسيد و اگر من جواب ندادم 5 دلار به شما ميدهم.

مهندس دوباره عذرخواهی کرد و خود را به خواب زد.

اين بار برنامه نويس گفت: بسيار خوب! من يک سوال از شما ميپرسم. اگر جواب نداديد 5 دلار به من بدهيد و سپس اگر من به سوال شما جواب ندادم، 50 دلار به شما ميدهم.

اين بار خواب از سر مهندس پريد و گفت: من حاضرم!

برنامه نويس پرسيد: فاصله ماه تا زمين چند کيلومتر است؟

مهندس بدون هيچ حرفی 5 دلار به برنامه نويس داد. بعد پرسيد: آن چيست که وقتی از تپه بالا ميرود 3 پا دارد و وقتی پايين مي آيد 4 پا؟

برنامه نويس بلافاصله با رايانه خود مشغول شد و تمام محتويات رايانه و اينترنت را گشت و پس از نتيجه

نگرفتن شروع به چت کردن با دوستانش شد و درنهايت بعد از 3 ساعت تلاش 50 دلار به مهندس داد و گفت: حالا جواب چيست؟

و مهندس بدون هيچ حرفی 5 دلار به برنامه نويس داد!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 266
  • آی پی دیروز : 434
  • بازدید امروز : 355
  • باردید دیروز : 659
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,356
  • بازدید ماه : 7,376
  • بازدید سال : 81,250
  • بازدید کلی : 5,118,764
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت