loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 268 دوشنبه 08 مهر 1398 نظرات (0)

تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند. موبایل یکی از آنها زنگ می زند. مردی گوشی را بر می دارد

و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند. همه ساکت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل

گوش می دهند.

مرد:بله؟ بفرمایید!

زن:سلام عزیزم, باشگاه هستی؟

- سلام. بله٬ باشگاه هستم.

- من الان توی فروشگاهم. یک کت چرمی خیلی شیک دیدم فقط هزار دلاره. میشه بخرم؟

- آره! اگه خیلی خوشت اومده بخر.

- می دونی از کنار نمایشگاه ماشین هم که رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی که خیلی دوست داشتم رو

واسه فروش آوردن. خیلی دلم میخواد یکی از اون ها رو داشته باشم.

- چنده؟

- شصت هزار دلار.

- باشه اما با این قیمتی که داره باید مطمئن بشی که همه چیزش رو به راهه.

- آخ! مرسی. یه چیز دیگه هم مونده. اون خونه ای که پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش

گذاشتن. 950000 دلاره.

- خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش.

- باشه بعدا میبینمت. خیلی دوست دارم.

- خداحافظ.

مرد گوشی را قطع می کند. مرد های دیگر با تعجب٬ مات و مبهوت به او خیره می شوند. بعد مرد می پرسد: ا

ین گوشی مال کیه؟؟؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 269
  • آی پی دیروز : 434
  • بازدید امروز : 358
  • باردید دیروز : 659
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,359
  • بازدید ماه : 7,379
  • بازدید سال : 81,253
  • بازدید کلی : 5,118,767
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت