loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 145 یکشنبه 28 مهر 1398 نظرات (0)

#عیب کوچولوی عروس

 

 

جواني مي خواست زن بگيرد به پيرزني سفارش کرد تا براي او دختري پيدا کند. پيرزن به جستجو

پرداخت، دختري را پيدا کرد و به جوان معرفي کرد وگفت اين دختر از هر جهت سعادت شما را در

زندگي فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنيده ام قد او کوتاه است

پيرزن گفت:اتفاقا اين صفت بسيار خوبي است، زيرا لباس هاي خانم ارزان ترتمام مي شود

جوان گفت: شنيده ام زبانش هم لکنت دارد

 پيرزن گفت: اين هم ديگر نعمتي است زيرا مي دانيد که عيب بزرگ زن ها پر حرفي است اما اين دختر

چون لکنت زبان دارد پرحرفي نمي کند و سرت را به درد نمي آورد

جوان گفت: خانم همسايه گفته است که چشمش هم معيوب است

پيرزن گفت: درست است ، اين هم يکي ازخوشبختي هاست که کسي مزاحم آسايش شما نمي

شود و به او طمع نمي برد

جوان گفت: شنيده ام پايش هم مي لنگد و اين عيب بزرگي است

پيرزن گفت: شما تجربه نداريد، نمي دانيد که اين صفت ، باعث مي شود که خانمتان کمتر از خانه

بيرون برود وعلاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خيابان گردي ، خرج برايت نمي تراشد

جوان گفت: اين همه به کنار، ولي شنيده ام که عقل درستي هم ندارد

پيرزن گفت: اي واي، شما مرد ها چقدر بهانه گير هستيد، پس يعني مي خواستي عروس به اين

نازنيني، اين يک عيب کوچک را هم نداشته باشد.

احمد شاملو

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 322
  • آی پی دیروز : 434
  • بازدید امروز : 434
  • باردید دیروز : 659
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,435
  • بازدید ماه : 7,455
  • بازدید سال : 81,329
  • بازدید کلی : 5,118,843
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت