loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 168 یکشنبه 05 آبان 1398 نظرات (0)

#پارمیس

 

 

لشکر ایران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ، کورش پادشاه ایران از نزدیکان خداحافظی

کرده و قصد راهبری سپاه ایران را داشت . یکی از نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا

آورده ، فروانروای ایران خندید و گفت این خبر خوش پیش از حرکت سپاه ایران بسیار روحیه بخش و

خوش یومن است . دستور داد پدر کودکان لباس رزم از تن بدر آورده به خانه اش برود پدر اشک ریزان

خواهان همراهی فرمانروای ایران بود . فرمانروا با خنده به او گفت نگهداری و پرورش آن چهار کودک

از جنگ هم سخت تر است . می گویند وقتی سپاه پیروز ایران از جنگ باز گشت کورش تنها سوغاتی

را که با خود به همراه آورده بود چهار لباس زیبا برای فرزندان آن سرباز بود . این داستان نشان می

دهد کورش پادشاه ایران ، دلی سرشار از مهر در سینه داشت. ارد بزرگ فیلسوف کشورمان می

گوید : فرمانروای مردمدار ، مهر خویش را از کسی دریغ نمی کند .

می گویند سالها بعد آن چهار کودک سربازان رشیدی شدند ، آنها نخستین سربازان سپاه ایران بودند

که از دیوارهای آتن گذشته و وارد پایتخت یونان شدند . نکته جالب آن است که یکی از آن چهار کودک

دختر بود و نامش پارمیس که از نام دختر ارشد کورش بزرگ اقتباس شده بود .

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 91
  • آی پی دیروز : 378
  • بازدید امروز : 128
  • باردید دیروز : 1,197
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,325
  • بازدید ماه : 12,571
  • بازدید سال : 86,445
  • بازدید کلی : 5,123,959
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت