loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 254 یکشنبه 21 مهر 1398 نظرات (0)

#عنصر عشق

 

 

در گذشته ای بسیار دور خداوند عنصر عشق و قدرت را به انسان داده بود تا با آن زندگی کند و به

حقایق دست پیدا کند. اما طولی نکشید که انسان مغرور شد و شروع به سوء استفاده از عنصر کرد.

بنابراین خداوند آن را از او گرفت و به فرشته ها سپرد تا در جایی پنهانش کنند که دست انسان به آن

نرسد. فرشته ها جلسه ای تشکیل دادن تا برای پنهان کردن آن عنصر تصمیم بگیرند. یکی از آنها

پیشنهاد کرد آن عنصر را در اعماق اقیانوس پنهان کنیم دیگران گفتند:انسان به اعماق اقیانوس ها

دست پیدا می کند. دیگری گفت آن را بر فراز بلندترین کوه پنهان کنیم. باز دیگران گفتند: انسان ها

تمام کوه ها را فتح خواهد کرد یکی دیگر جنگل را پیشنهاد کرد و دیگری روی ابرها ،را ولی هیچ کدام

مورد قبول واقع نشد چرا که همه می دانستند انسان به همه جا سرک خواهد کشید و ناگهان یکی از

فرشته ها فریاد کشید و گفت فهمیدم آن را در اعماق قلب خودش پنهان کنیم آنجا تنها جایی است که

انسان در آن کاوش نخواهد کرد. این پیشنهاد مورد قبول واقع شد .

خود، عجیب ترین سرزمینی است که می توانید آن را فتح کنید معمولا وقتی به دنیا می آییم تا زمانی

که می میریم مشغول فکر کردن به رفتار دیگران، حرفهای دیگران ، اعمال دیگران ، اتفاقات ، شانسها

و بدشانسی ها و... هستیم اما کمتر پیش می آید که گوشه ای بنشینیم و به خودمان فکر کنیم.

واقعیت این است که اگر خودمان را بشناسیم کنترل کردن محیط که در آن زندگی می کنیم بسیار

راحت تر خواهد بود . به امید آن روز...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 309
  • آی پی دیروز : 434
  • بازدید امروز : 413
  • باردید دیروز : 659
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,414
  • بازدید ماه : 7,434
  • بازدید سال : 81,308
  • بازدید کلی : 5,118,822
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت