#گریختن حضرت عیسی بر فراز کوه از دست احمقان
روزی حضرت عیسی(ع) با عجله و شتاب به طرفت قله کوهی دوان بود . گوئی شیری خشمگین و
گرسنه او را دنبال کرده است و یا کسی او را دنبال می کند . یکی از یاران حضرت خود را به او رسانید
و گفت : ای پیامبر خدا ، از چه فرار می کنی ؟کسی که دنبال تو نیست .ولی حضرت عیسی هم چنان
با عجله می رفت که حتی جوا باو را نیز نداد . او دست بر دار نبود و هم چنان دنبال حضرت دوان بود و
می گفت : یا حضرت عیسی ،ترا به جدت قسم می دهم که مرا پاسخ بده .در راه برای رضای خدا یک
لحظه به ایست که من از گریختن تو دچار مشگلی هستم . از چه کسی این چنین می گریزی ؟نه
شیری و نه دشمنی دنبالت نیست و ترس و نگرانئی وجود ندارد . از چه کسی این چنین می گریزی ؟
حضرت پاسخ داد که برو ،من از احمق می گریزم و خود را از او می رهانم .تو مانع مشو . آن مرد گفت
: مگر تو آن مسیحا نیستی که کور و گر را شفا می دادی ؟حضرت پاسخ داد : چرا منم . آن مرد گفت :
تو مگر آن پیامبری نیستی که به امور غیب آشناست ؟حضرت پاسخ داد : چرا .گفت : مگر تو آن
عیسی نیستی که بر مرده ای افسون می خواند و او را زنده می کند ؟مگر تو آن عیسی نیستی که
از گل مرغ درست کرده و به پرواز در می آورد ؟حضرت گفت : چرا منم .او گفت : پس ای روح پاک ،از
چه می ترسی ؛ تو که هر چه می خواهی می کنی . حضرت پاسخ داد : به خداوند قسم ؛به خدائی
که دنیا برای او گریبان چاک می کند ؛آن اسم اعظم حق را که من بر کر و کور می خواندم و خوب می
شد ند و بر کوه بلند می خواندم ؛کوه می شکافت ؛آن اسم اعظمی را که بر مرده خواندم و او زنده
شد ؛آن اسم اعظم را صد ها باز بر احمق خواندم و او خوب نشد .سنگ خارا شد و احمق از آن خوی
خود بر نگشت .مرد پرسید که ای پیامبر خدا ؛ حکمت چیست ؟که آن جا اسم حق اثر می کند و این جا
اثر نمی کند .حضرت جواب داد که درد حماقت ؛ خشم و غضب خداوند است ولی کوری و کری مرض
است . مرض ،رنجی است که رحم بر می انگیزد و لی احمقی رنجی است که خشم بر می انگیزد .
آن چه را که داغ حماقت در آن می بینی ،آن مهری است که خداوتد کرده است و چاره ای ندارد .
نتیجه اینکه:
١- از احمق جماعت مثل حضرت عیسی باید گریخت .چرا که صحبت با احمق می تواند مایه دردسر
شود .
٢- اگر سرما جهان را پر کند ، خورشید را چه غم که خود منبع گرماست .گریختن حضرت عیسی (ع)
نه از ترس ، بلکه برای تعلیم خلق بوده است .